یه مهمونی بودم چند وقت پیشا ، یه خانوم فوق العاده زیبا و خوش لباس و خوش هیکلی بود که یه لباس ماکسی بلند قرمز پوشیده بود و دستکش های گیپور مشکی دستش بود .
موهاش شنیون شده بود و یه تاج کوچیک طلایی رنگ روی سرش داشت .
دو تا دختر خیلی خوشگل دو قلو داشت که لباس پرنسسی سبز پوشیده بودن . اگه سفید بود مثه لباس عروس کوچولو بود :))
موقعی که همه دختر و پسرا رفتن دو تایی رقصیدن ، شوهرش اومد و ازش درخواست کرد باهاش برقصه .
شبیه ملکه ها شده بود . انقدر ظریف ، انقدر قشنگ ، انقدر هماهنگ دوتایی با عشق میرقصیدن که همه محو تماشاشون بودن .
انقدر قشنگ مرد با عشق و علاقه باهاش میرقصید و با موزیک برای خانومش لبخونی میکرد و بهش لبخند میزد .
واقعا دلم خواست جای اون زن باشم . یه ملکه ی تمام عیار .
من اون لحظه گریم گرفته بود ، یاد پری و دو قلو هاش افتادم ، یاد ماهی افتادم ، یاد نبکا ، یاد خودم و هشت. .
این هشت لعنتی اگه بود اگه بود . .
درباره این سایت